به
هرچیزی که عادت کنی، ترک کردنش خیلی سخته
خب،
من اعتراف کردم که سیگاری هستم، و سیگار کشیدن برام حکم ِ تفننی بودن نداشته! وقتی چهار- پنج سال ِ تموم به طور
ِ مداوم سیگار کشیده باشی و این اواخر گاهن حتا به روزی دو پاکت هم رسیده باشه، حتا
یک دفعه کنار گذاشتنش وحشتناکه!
جای
ِ وعده های ِ غذایی، وقت ِ غصه خوردن، خوشحال بودن همیشه این سیگار بوده که جای ِ همه
ی ِ اینا رُ گرفته!
من
از ژست ِ سیگار کشیدن خوشم نمیومد، یعنی منظورم اینه که مثل ِ خیلی ها نمی گم باحال
بود کشیدن! من جدن هر نخی که می کشیدم با علاقه بوده، همچین انگار جونم تازه می شده،
دود رُ چنین می کشیدم توی ِ گلوم و فرو می دادم داخل ِ ریه هام انگار دارم یه هوای
ِ بهاری و تر و تازه رُ نفس می کشم!
من
چنین آدمی بودم، دونه دونه ی نخ هایی که دود کردم هر کدومش با لذت بوده و وقتی خواستم
فیلترش ُ خاموش کنم، چنین آهسته و آروم توی ِ جای ِ سیگاری فشار می دادم و روی ِ سطحش
می کشیدم، انگاری یه جنس ِ شکننده ست و ممکنه بهش آسیبی برسه!
اینا
رُ گفتم که بگم، با همه ی این تفاسیر، من الان هجده ساعته که سیگار ُ گذاشتم کنار و
لب بهش نزدم! دوستی گفت یک هو بگذارش کنار و کم کم این کار ُ نکن، چون اگه بخوای
اول کم کنی، باعث می شه ارزشش پیشت بیشتر شه!
دیشب
به امیر زنگ زدم و گفتم برای ِ من سیگار نگیر، اما وقتی اومده بود خونه دیدم بین ِ
خریدهایی که کرده هست!
بهش
گفتم من به شما چی گفتم؟
گفت
شما تا به حال بارها این رُ گفتید و من حوصله ی بعدش رُ نداشتم که نصفه شبی من ُ مجبور
کنی برم برات بخرم! نمی خوای بکشی؟ نکش، اما من این ُ گرفتم که خودم تو زحمت ِ بعدش
نیوفتم!
الان،
یه بسته سیگار ِ باز نشده، روی ِ میز چشمک می زنه، یه چند باری خواستم برش دارم ُ با
روانی آروم شروع به کشیدن کنم اما یاد ِ قولی که دادم افتادم، بعدش خواستم بندازمش
دور، بندازم توی ِ کاسه ی توالت فرنگی و سیفون رُ هم بکشم که هیچ اثری ازش نمونه، حتا
تا توی ِ دستشویی هم رفتم، اما بعدش پشیمون شدم! به خودم گفتم بگذار جلوی ِ چشمت باشه
تا ببینی آیا می تونی مقاومت کنی؟
اما
این سخته، واقعن سخته
چیزی
گم کردم انگار، هی بلند می شم و توی ِ خونه راه می رم، در ِ یخچال رُ بی دلیل باز و
بسته می کنم و کلافه از چیزی که نیست میام و دوباره می شینم اما هی با خودم تکرار می
کنم تو می تونی، تو می تونی!
من،
شادی ام، یک مسافر!