وجودِ آدمها در زندگیِ من، نقش پررنگی را ایفا می کند
همیشه به این معتقد بودم که انسانها، بی دلیل، با یکدیگر برخورد نمی کنند/بی دلیل دو غریبه با یکدیگر شروع به حرف زدن نمی کنند و حتی بی دلیل به هم لبخند نمی زنند وقتی از کنارِ هم عبور می کنند
پشتِ همه ی اینها، رازی ست و ما گاهی از فهمیدنِ آن راز عاجزیم/ به معنایِ واقعیِ کلمه
و همین آدمها، هریک، قسمتی از وجودِ مرا کامل کرده اند/قسمتی را به گند کشیده اند و قسمتی را چنان از بین برده اند که دیگر حتی یادی ازشان در وجودم پیدا نمی شود
و همه ی اینها تجربه ای ست در زندگی ام/ خاطره ای ست که تا زیرِ لایه های وجودیِ من جا خوش کرده اند و با بدترین یا بهترین اتفاقات فراموش که نمی شوند، پررنگ تر از پیش هم به چشم می آیند
و قصه ی این آدمها، همیشه ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر