۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

و جرم تو که داد پیش ِ باد است




کلید ِ خونه رُ گم کردم، اصلن یادم نمیاد کجا گذاشتمش
یادمه قبل از اینکه سوار ِ ماشین بشم، دستم بود ها، اما دیگه بعدش رُ به خاطر نمیارم!
اعصابم خط خطی شده، هرجا که فکر می کردم رُ نگاه کردم، ماشین ُ زیر و رو کردم، دوتا مغازه ای که توش رفتم برای خریدُ گشتم، حتا توی ِ جوبی که ازش پریدمُ هم دیدم، هیچی به هیچی : |
چهار پنج تا هم کلید از دسته کلیدم آویزون بود
حالا توهم زده م که نکنه اون آقا مشکوکه توی ِ سوپر مارکت  کنارم واستاده بود برش داشته باشه؟! نکنه دنبالم راه افتاده خونه م رُ پیدا کرده؟ قیافه ش هم که درست حسابی نگاه نکردم که بخواد به خاطرم بمونه
از همینجا بایستی بهش بگم که اگه بخوای پاشی بیای خونه ی ما برای دزدی، به کاهدون زدی! یعنی نه اینکه هیچی ِ هیچی هم نداشته باشیم توی ِ خونه مون ها، اما از پول و طلا و ارز و این جور چیزا هیـــــــــچ خبر نیست توی ِ این خونه!
فوقش سه چهار تا گل ِ نقره داشته باشیم که سر جمع صد تومن هم نمی شه! یه چند بسته هم مرغ توی ِ فریزرمونه، باقیش همه سبزیجات ِ!
یه عالمه کتاب هم دارم که فکر نکنم به دردت بخوره، با چندین و چندتا طرح که اگه زرنگ باشی و بتونی سرمایه گیر بیاری و شروع کنی به دوختنشون شاید بعدنا پولدار شی، اما الان فقط یه مشت کاغذ پاره ست
یه دویست سی صد تا هم حلقه فیلم دارم، اونام همه ش زبون اصلیه، خیال نکنم حالیت بشه و حوصله ی دیدنش رُ داشته باشی!
در کل می خوام این ُ بهت بگم که به زحمت نیوفتی، چون مطمئنن اگه پات به اینجا برسه و حالا من باشم یا نباشم، یا از ترس ِ دیدنت سکته رُ بزنم،  خودت انقده غصه ت می گیره و شرمنده می شی که فکر کنم دستی یه پولی هم بذاری جلوی ِ میز رو به روی ِ آینه
دارم هی با چشمم خونه رُ زیر و رو می کنم ببینم چیز ِ با ارزش وجود داره که به زحمتش بیارزه یا نه اما خدا وکیلی چیزی نیست، پس بی خیال ِ اینجا شو
باور نمی کنی؟ خب، بذار بهت بگم، من چهارشنبه از صبح تا ساعت دو بعد از ظهر خونه نیستم، می تونی خودت بیای از نزدیک ببینی و حرفم ُ قبول کنی!
فقط لطفن مثه آدمای ِ با شخصیت کفشت رُ دم ِ در ، در بیار
و خواهشن اگه عصبانی شدی از دست ِ خودت و ماها، نزنی همه چیو بهم بریزی ها، امیر گناه داره! همه جا رُ بعد باید بشینه مرتب کنه، دلت میاد؟ امیر هم جنس ِ خودته، از صبح تا شب مثه چی کار می کنه که یه ذره این زنده گی رُ راه ببره، طفلی حقش نیست بعد خرابکاری ِ تو رُ راست و ریس کنه!
نیازی هم به گذاشتن پول اینا روی ِ میز، رو به روی ِ آینه نیست! این پولا از گلوی ِ ما پایین نمی ره، ما خودمون یه فکری بالاخره می کنیم
آها تا یادم نرفته، حواست باشه جلوی ِ در، یه فاخته لونه کرده، آشیونه ش رُ ویرون نکنی ها
و سر آخر، اون دست ِ کلید که الان توی ِ دستای ِ توئه، ازش سه تا خرگوش آویزونه که قبلنا چهار تا بود، یکیش گم شده، من اونا رُ خیلی دوس دارم، بهم برش گردون!
چی؟ در عوض چی می خوای؟ خب، برات یه پاکت سیگار ِ پاور می زارم توی ِ جا کفشی، موقع رفتن برش دار که غصه ی خودت ُ خودمون ُ باهاش دود کنی!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر