۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

پرش ِ چشم ِ سمت ِ راست از ننوشتن گرفته ام




یک عالمه کلمه تلنبار شده است توی ِ ذهنم که نمی توانم کنار ِ هم بچینمشان و " سَرم " از این همه آشفته گی دارد می ترکد
به نوشتن عادت کرده ام، مثل ِ سیگار
وقتی پاکت ِ سیگارم هم خالی می شود، دست ُ پایم را گم می کنم، گوشه گوشه ی خانه را می گردم بلکه تنها یک نخ ِ دیگر پیدا کنم! و این لحظه ست که می فهمم سیگاری شده ام و تنها برای ِ کمی تفریح نمی کشمش!
الان باید چه بگویم؟ " نوشتنی " شده ام؟ با این تفاوت که پاکت ِ لغاتم در هم بر هم است، پُر است، اما چیدمانشان را گم کرده ام! وقتی انگشتان ِ دستهایم روی ِ کیبورد قرار می گیرد اما این آشفته گی، این در هم بر هم بودن ها مجالی برای ِ تایپ کردن نمی دهد، سر ِ انگشتانم را بلند می کنم و ناخن هایم را کف ِ دستم فرو می کنم سه ثانیه و دوباره می گذارمشان روی ِ کلید ها و اما باز هم افاقه ای نمی کند و من گنگ و گیچ، به صفحه ی سپید ِ نوت پدم  خیره می شوم!
این روزها در خود چیز ِ جدیدی کشف کرده ام! زیر ِ چشم ِ سمت ِ راستم، هِی می پرد وقتی به این حالت می رسم! اوایل فکر می کردم حساسیت است اما وقتی با چند بار قرص خوردن های ِ متفاوت فرقی درش ایجاد نشد، دیدم زمانی که می نویسم و خالی می شم پرش چشمم از کار می افتد!
شاید من اولین بیمار ِ این چنینی باشم! نام ِ بیماری؟ پرش ِ چشم ِ سمت ِ راست از ننوشتن!
خنده ناک است اگر کسی بپرسد چرا چشمت می پرد و بگویم مریضم، پرش ِ چشم ِ سمت ِ راست از ننوشتن گرفته ام! خب، دیگران حتمن به دیوانه گی و خُل وضعی ام پی می برند!
نه اینکه نیستم! بگذار همه ی عالم بدانند!

- بعد از نوشتن ِ این کلمات، چشمم آرام گرفته است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر