۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

چه تاثيرى گذاشته روم


من تا وقتى يادم مياد چهره ى خودم رو دوست نداشتم و باز دقيقن از وقتى به خاطرمه هميشه صورتم جوش مى زد! بعد اينطورى بود، تا يه زمانى فقط تمامن به خودم دلگرمى مى دادم، خب بذار وقتى پريود شدى اينا از بين مى ره... خوب نشد؟ اشكال نداره غرور جوانيه... نشد؟ ازدواج كنم خوب ميشه! بازم نشد؟ قطعن وقتى بچه دار شدم تمامش از بين مى ره! بازم نشد؟! از بد بدتر شد.....!!؟ البته توى طى سالها ازشون و به خاطرشون غرور دخترانه م خورد شد! پسرهايى كه بهم مى گفتن واى چه قدر صورتت جوش داره! بدتر ازين، آدم هايى كه بهم تيكه مينداختن! جوش جوشى! جوش بودى دست و پا درآوردى؟! و دو سه تا خاطره ديگه كه تمامن منو نابود كرد! و متاسفانه مامانم كه از روى دلسوزى اما نه با كلمات مناسب بيشتر از پيش اعتماد به نفس منو پايين مى آورد يا كلن از بين مى برد! مثلن؟ حاضر آماده و كرم پودر زده در حال خارج شدن از خونه بهم مى گفت يه چى هم به صورتت مى زدى مامان كه قرمزى صورتت كمتر شه!! من؟ مى مردم قشنگ... و هى بيشتر صورت خودم رو زير مواد ارايشى مخفى كردم... هى بيشتر دنبال دستور عملا بودم، زرده تخم مرغ رو با شاش بچه نابالغ قاطى كن دو ساعت زير مهتابى بذار بمونه!(مثلن!)! طبع تو سرده گرمى نخور! طبع تو گرمه سردى نخور! خرما و شكلات جات رو حذف كن! ال كن! بل كن.... اما هرگز ذره اى تغيير ايجاد نشد! خودمو دوست نداشتم زياد! نگاه به آينه بدم ميومد! هميشه دلواپس بد بودن يا خوب بودن پوست صورتم بودم! هميشه براش غصه مى خوردم و گريه مى كردم! هزار هزار دكتر و كرماى ساختنى فايده نداشت و فقط پول حروم كردن بود... اما الان چند وقتى ميشه كه مى خوام خودمو دوست داشته باشم و چهره ى خودم رو و يكى دو ماهى ميشه كه هيچى به صورتم نمى زنم و برام اهميت نداره نگاه يا قضاوت بقيه، چون اين خودمم كه خودم رو بايد دوست داشته باشم! خودمم كه همراه چهره م هستم و به قول مثل قديمى، صورت زيبا چه فايده و به فكر سيرت زيبا باش! و جالب اينه كه يك ماهى ميشه از جوش خبرى نيست! تاثير دوست داشتن يا نداشتنِ خود مى تونه تا كجاها اثر بذاره و ما ازش غافل يا بى خبريم... 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر