۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

کی قدره تورو می دونه

گاهی وقتها می بینم به عنوان یک زن باید بعضی جاها خفه شوم
بعضی حرفها را نباید جایی بگویم که باید چاک دهانم را ببندم سفتُ سخت و حواسم به باز شدنش باشد و ببینم چه می گویم
نباید وقتی که حالم خوب نیست، فازِ افسردگی گرفته ام و دیگران هِی گیر می دهند که چه شده سرما خوردی مرضت چیست دهانم را باز کنم بگویم بابا جان چیزی نیست، پریودم یا نزدیک زمانِ پریودی
نباید بلند بلند و ساده و کودکانه بخندم، چون دیگر زمان کودکی گذشته ست و اینطور خندیدن ها درست نیست که ممکن است باعث سوء تفاهم شود که شاید ملت بعدش پشتِ سرم بد گویی کنند که نگذارند بچه هاشان با من بگردند که الگوی بدی باشم براشان
یک جاهایی حتی نباید حرفی از زن بودنم بزنم، چون دوستم که هنوز مجرد است خجالت کشیده ست که بهم بگوید مادرم اگر بفهمد تو ازدواج کرده ای نمی گذارد با هم معاشرت داشته باشیم که ممکن است من حرفی بزنم که چشمو گوش باز بوده ی دخترشان را بیش از این باز کنم
باید حواسم باشد که لباسی که تن می کنم حتمن زیر باسنم باشد که یک وقتی خدایی نکرده هنگامی که خم می شوم کمرم معلوم نباشد که باعث تحریک شدن مردان دور و برم باشد که یقه ام هم بسته باشد و لباسم تنگ نباشد و موهایم را افشان نکنم
چون زنم نباید بگویم من از این جنس مذکر خوشم می آید حتی اگر خوش آمدنم مثه یک دوست باشد اما نباید بگویم چون من زنم
نباید در خیابان لی لی کنان بدوم، بخندم، بپر بپر کنم
نباید جلوی جمع سیگار بکشم و بگویم دلم یک لیوان ویسکی می خواهد الان که مست کنم
نباید انقدر زود با همه بجوشم و گرم بگیرم و صاف و ساده، راحت حرف بزنم که بگویم دل تنگت بوده ام حتی اگر این دلتنگی جنسش از روی رفاقت باشد و بعد طرفم بگوید که تو آیا عاشقم شدی؟ که آیا از من خوشت آمده؟! من زن دارم ها
چون زنم باید خفه خون بگیرم که باید نقاب یک آدم سنگین را به چهره بزنم... چون زنم نباید خیلی آزادانه ذوق کنم که باید احساساتم را همان دم خفه کنم در دلم و فکر کنم الان است که بترکد دلم
چون زنم....
زن چند حرف دارد؟ بَخش چه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر