۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

پاسخی گو به نگاهی که زبان ِ من و توست



گاهی دل ِ آدم می گیره، گاهی می بینه چه زنده گی ِ تکراری و کسل کننده ای داره، می بینه انگاری هر روزش شده دیروز و دیروزش شده فرداش!
انگاری یکی این فیلمو با شروع شدن ِ روز می زنه از اول پخش شه
می گه بی خیال ِ اضافات، بذا بزنم به جاده، برم، بکنم از بود و نبود! این زنده گی ِ من ِ؟! کی براش اهمیتی داره باشم یا نباشم؟! این خونه بدون ِ منم هر شب چراغش روشنه!
بار و بنه ش رُ جمع می کنه، سوار ِ اولین قطاری م
ی شه که این شهر ِ کوفتی رُ پشت ِ سرش جا می زاره و می ره
خیابونا رُ متر می کنه، کنار ِ دوستاش که عزیزن می خنده، هر روزش رُ متفاوت تر از روز ِ قبل رقم می زنه و به دنبال ِ هیجان می گرده و اتفاقن بهش هم می رسه!
اما شب، وقتی کنار ِ خودش تنها می شه، می بینه توی ِ همه ی اون دقایق هم انگاری گم کرده داره، نا خود آگاه هر لحظه روی ِ گوشیش نگاه می کنه، منتظره، یه مسیج، یه زنگ، یه صدای ِ آشنا
شب موقع خواب، دنبال ِ دستی می گرده که زیر ِ سرش باشه و سینه ای که گوشش رُ بچسبونه بهش و با صدای ِ قلبی که گویی آروم ترین نواست به خواب بره!
بعد می بینه قلبش که توی ِ همه ی روزای تکراری، تکراری تر از همیشه می زده، حالا بی دلیل مثه آدمی که دوییده، گاه و بی گاه تند تند شروع به زدن می کنه و می خواد از قفسه ی سینه ش بزنه بیرون!
دلیلش ُ می خواد ندیده بگیره! بگه هیجان ِ این روزای ِ خوبه، بودن کنار ِ آدمایی که دوستشون داره اما اینطور نیست!
فقط فکر کردن به یه آدم ِ " خاص " هست که این حس رُ بهش می ده!
و بعد شروع می کنه به لحظه شماری، که باز از نو، سوار ِ همون قطاری بشه که از اون شهر ِ مُرده دورش کرده اما اینبار بَرش گردونه!
بر می گرده تا دوباره نقش ِ اول ِ این فیلم ِ تکراری و هر روز پخش شونده! رُ بازی کنه
اما اینبار می دونه، هر جای ِ دنیا هم که باشه، تمام ِ خوشی های ِ دنیا هم که تو مشتش باشه، وقتی " اون " کنارش نباشه دود می شه و می ره هوا
و این خوبه... این که بدونی این احساس هنوز هم وجود داره، این احساس بعد از همه ی ناملایمات و پستی بلندی های چند ساله نقشش پر رنگ تر از همیشه هست و هیچ جاده ی خاکی هم نتونسته گرد و غباری به جا بذاره، دوست داشتنیه !

گاهی وقتا برا اینکه بهش برسی، دور شدن و نقش ِ خودت رُ خط زدن بهترین کاره... هنوزم به این ایمان دارم که بی من هم چراغ ِ این خونه روشنه اما دنیا هر چی هم که زیبا باشه، بی امیر برای ِ من هیچ ِ!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر