۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

اگه گاهی...





بعد از اینکه خوب نشستم ُ گریه کردم، بعد از اینکه چمدونم ُ باز کردم ُ وسایلم ُ سر جاش گذاشتم قبل از اینکه امیر چیزی بگه، بعد از اینکه یه چای شیر برای ِ خودم درست کردم ُ خوردم ُ فرت فرت سیگار کشیدم، بعد از اینکه جلوی ِ آینه کلی به خودم بد و بی راه گفتم ُ سرزنش کردم، بعد از اینکه قرصام ُ خوردم تا به قول ِ مامانم زودی حالم خوب شه با اینا، بعد از اینکه رفتم زیر ِ دوش ِ آب گرم ُ همینطوری ایستادم ُ گذاشتم از نو اشکام قاطی ِ قطره های ِ آب شه،
بعدش می رم توی ِ اتاق خواب، پرده ها رُ می کشم که اتاق خوب تاریک شه، کولر ُ روشن می کنم، دراز می کشم و مثه یه بچه گربه زیر ِ پتو خودمو مچاله می کنم ُ می خوابم...
شاید دنیای ِ بعد از خواب، روشن تر از حالا باشه برام... شاید زودتر از اونی که فکرش ُ کنه حالم خوب شه.... شاید....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر