۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

دلتنگم... دلتنگ


می دانی
این روزهایی که می گذرد، خالی از کلماتم و سرشار از سکوت
و خاطرات، مثل ِ یک قطاری پر از واگن و آدم، از ذهن ِ من در گذرند
می دانی
این روزها، دلم می خواهد فقط باران ببارد، فقط باران...
و من، همان دخترک شیطان باشم که پا برهنه می دوم توی ِ حیاط و سرم را رو به آسمان می گیرم و ازین هم آغوشی تن و قطره ها، مست می شوم.. به وجد می آیم و بی دلیل می خندم و می خندم
می دانی
دلم روزهای ِ بی خیالی را می خواهد، روزهای ِ بی عاری، روزهایی که رفته اند و بر نمی گردند...
می دانی
دل تنگم... دلتنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر