می دانی
این روزهایی که می گذرد،
خالی از کلماتم و سرشار از سکوت
و خاطرات، مثل ِ یک
قطاری پر از واگن و آدم، از ذهن ِ من در گذرند
می دانی
این روزها، دلم می خواهد
فقط باران ببارد، فقط باران...
و من، همان دخترک شیطان
باشم که پا برهنه می دوم توی ِ حیاط و سرم را رو به آسمان می گیرم و ازین هم آغوشی
تن و قطره ها، مست می شوم.. به وجد می آیم و بی دلیل می خندم و می خندم
می دانی
دلم روزهای ِ بی خیالی
را می خواهد، روزهای ِ بی عاری، روزهایی که رفته اند و بر نمی گردند...
می دانی
دل تنگم... دلتنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر