۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

دروغ گفتن هم آدابی دارد! بله!




چه دلیلی هست که به یکدیگر دروغ بگوییم؟ از ترس؟ قبول دارم، بله، ما از ترس گاهی دروغ می گوییم، من خودم هم دروغ می گویم، قبل تر ها بیشتر حتا، مثال بزنم؟ مثلن بابا همیشه از من می خواست که موقع برگشتن از دانشگاه با اتوبوس یا مینی بوس برگردم خانه و من چه می کردم؟ من انقدر خسته و در کنارش تنبل بودم که تحمل ِ توی ِ صف ماندن و یا نه، جا نبودن و ایستادن در این وسایل ِ جابه جایی عمومی را نداشتم بنابراین سوار ِ تاکسی یا ماشین در بست می شدم، و بعد در جواب ِ اینکه با چه برگشتی می گفتم با اتوبوس! چون حوصله ی سوال و جواب دادن ِ بعدش را و اینکه چرا گوش به حرف نمی دهی و هزار و یک دلیل و برهان آوردن را نداشتم! من با دوست پسرم می رفتم خرید و وقتی مامان ازم می پرسید که دوباره با آن پسره بودی می گفتم نه با فلان آدمی بودم! چون مامان خوشش نمی آمد از آن پسر و من خوشم می آمد، همین دلیلی بود برای ِ دروغ گفتن! من همیشه موقع دوش گرفتن گریه می کردم، چون جایی درون ِ خانه نبود که بتوانم بغضم را باز کنم و  سین جیم نشوم که چه شده است و این اشک ها چیست و بعد که می پرسیدند چشمانت چرا قرمز است می گفتم شامپو رفته است درونش و چشمم می سوزد! من یک بار پاکت ِ سیگارم را که یادم رفته بود از روی ِ میز بردارم را دست ِ مادرم دیدم و گفتم برای ِ دوستی ست که آمده بود خانه مان و جا گذاشته اش! من دروغ می گفتم، چون از راست گویی می ترسیدم، چون از ناراحت کردن ِ عزیزانم شرمنده می شدم. الان اما یاد گرفته ام تا جایی که می توانم دروغ نگویم، چون بیش از همه می دانم باعث ِ آزار ِ خودم می شود. نه اینکه من حالا خدای ِ راستگویی باشم ها، نه اما این را یاد گرفته ام که حدالامکان همیشه حقیقت را بیان کنم. و صد البته که از حقیقت ها همیشه راضی نبودم، از اینکه یک حرف را به قول معروف راست و حسینی بیان کنم خیلی بیشتر اذیت می شوم گاهن اما حداقل پیش ِ وجدان ِ خودم آسوده ام. من الان هم دروغ می گویم، من به یک دوست راجع به دانستن و یا نداستن فلان موضوعی، راجع به حرف زدن یا نزدن با فلان آدمی دروغ می گویم چون نمی خواهم حساسیت برانگیز باشم هرچند این حساسیت چیز ِ بی خودی یا بی دلیلی باشد. اما همه ی اینها به کنار، من از دروغ های ِ پیش ِ پا افتاده، از دروغ های ِ خرکی متنفرم، از اینکه آن حرف آنقدر حقیر باشد و تو هم از حقارت ِ آن حرف چندشت شود و به روی ِ خودت نیاوری که متوجه ی نادرست بودنش شده ای، متوجه ی دروغ بودنش شده ای و این بیش از همه آزارم می دهد! حتا با خودم می گویم یعنی من، شخصیت ِ من، به اندازه ی چنین چیز ِ پست و حقیری ست، به اندازه ی چینین چیز ِ کوچکی ست که بابتش دروغ بشنوم؟!
اگر نظر ِ مرا بخواهید، حتا دروغ گفتن هم آدابی دارد، لطفن به خاطر ِ هر چیز ِ پیش ِ پا افتاده ای خزش نکنید!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر