پشت ِ سرم حرف زیاد
می زنند این مَردم، می دانم! روزی نوشتم " من مُردم مَردم، از دست ِ همین مَردم!
" امروز اما می خواهم بگویم همه ی حرف ها را به چیزهای ِ نداشته حواله می کنم،
تا بوده چنین بوده! مردم قضاوت می کنند دیگرانی را که دیگر آنند و من نیز همان
"آن"م.. من نیز جزو ِ همین آدم هایی هستم که بی فکر، بی دلیل، ظاهرانه، انسان
ها را پیش ِ میز محاکمه می برند و بر می گردانند... از خودم شروع می کنم، باید یاد
بگیرم بی فکر، بی دلیل، ظاهرانه، کسی را قضاوت نکنم... دیروز، فردا می شود و من امروز
را به عاریه می گیرم تا از نو درس ِ انسان بودن را به خاطر بسپارم، بیاموزم... بگذار
همه ی عالم، سرشان را میان ِ یخه و چارقدشان فرو کنند و با پچ پچی که سرشار از
"من، تو، او"ست خودشان را خفه کنند... وقتی به خود ایمان دارم، از حرف ِ
مَردم مرا چه باک؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر